-
تولد تو..
یکشنبه 6 آذرماه سال 1390 00:32
بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت...
-
ساقیا...
جمعه 23 مهرماه سال 1389 01:03
ساقیا امشب صدایم با صدایت ساز نیست یا که من بسیار مستم یا ساز تو ساز نیست
-
...
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 23:53
صدای غمیگن ، با حنجره ای بغض آلود ، با دلی شکسته در قلب شب می خواند من ماندم تنهای تنها من ماندم تنها میان سیل غمها حبیبم ، سیل غمها دانلود: ... و من رو به پنجره ای نم گرفته رو به آسمان ستاره های امید را می شمارم او ... آن گوشه ای تاریک اتاق مرا می نگردد.
-
ای خدا...
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 02:14
ای خدا غصه نخور از تو فراری نشدم بعد از آن حادثه در کفر تو جاری نشدم با وجودی که به حکم تو دلم زخمی شد شاکی از آن که مرا دوست نداری نشدم ابر را چوب همین سادگیش ویران کرد من که ویرانتر از این ابر بهاری نشدم ای خداغصه نخور باز همین میمانم من زمین خورده این ضربه کاری نشدم آن چه می خواست مرا از تو جدا گرداند هر چه کردی...
-
قهر ...
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 01:38
قهر سکوت تلخت همراز هق هقم شد مرهم جز این نباشد در ظلمت شبانه با خود اگر چه دورم سر تا به پا تو هستى از تو به خود رسیدم پر شور و عارفانه اى موج سرکش شب، دریاى بردباری من زورقی شکستم در شام شاعرانه
-
دنیا...
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 04:01
د نی ای این روزای من هم قد تن پوشم شده انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده د نیا ی این روزای من درگیر تنهاییم شده تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
-
به یادش...
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 01:59
به یادش باده می نوشم که با دردش هم آغوشم به یک جرعه به صد جرعه نشد دردش فراموشم بگو ای مهربون ساقی به اون نامهربون یارم به حق حرمت مستی بیاد امشب به دیدارم بیا ای سوته دل ساقی به مستی بی ملالم کن خدایا امشب این می را حلالم کن حلالم کن...
-
چه زیباست...
شنبه 16 مردادماه سال 1389 00:50
چه زیباست پا برهنه خیس از شبنم صبحگاهی بودن و چه زیباست بودن تا رسیدن به نهایت نیستی و چه زیباست نیستی در صبحگاه مه آلود زندگی و چه زیباست صبحگاه مه آلود تا تشکیل شبنمی نو
-
تو کی میایی...
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 03:08
پس تو کی می آیی؟ روز از پی روز فصل از پی فصل عمر دارد می گذرد بیهوده پس تو کی می آیی؟ لحظه هارا قاب نتوان کرد لحظه ها می میرند لحظه ها بوی فراموشی لحظه ها بوی فرسودگی خاطره را می گیرند پس تو کی می آیی؟ خواندن نام تو تکرار همه خاطره هاست روزها را گرد نتوان آورد لحظه ها را هیچ نتوان اندوخت پس تو کی می آیی... ؟ کی می...
-
کوچه...
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 00:31
از کوچه زیبای تو امروز گذشتم دیدم که همان عاشق و معشوقه پرستم یک لحظه به یاد تو از آن کوچه گذشتم دیدم که زسر تا به قدم شوق و امیدم هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم آن شور جوانی نرود از یاد ای راحت و آرام دل من خانه ات آباد با یاد رخت این دل افسرده شود شاد هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش کی آتش عشق تو شود یکسره خاموش هرجا...
-
تقدیم به تو...
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 01:04
خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو ای حیات دوستان در بوستان بی من مرو ای فلک بی من مگرد و ای قمر بی من متاب ای زمین بی من مروی و ای زمان بی من مرو این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو ای عیان بی من مدان و ای زبان بی من مخوان ای نظر بی من مبین و ای روان بی من مرو شب...
-
دلهای کوچک میشکنند...
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 02:10
قسمت اول... الهام ، آهای الهام با توام. جانم یه لحظه. الهام بیا این مسئله رو یادم بده. نسرین جان چشم میام فقط یه لحظه صبر کن. نسرین: اووووف ، خدا این ظلمه من حالیم نشه و این تحفه از یکی دو بار گفتن یاد بگیره ، آخه خدا جون این عدالته که من دوست صمیمی این تحفه هستم و یه ساعت دارم التماسش می کنم تا بیاد برام توضیح بده و...
-
..
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 16:50
بازگشت من... الهام
-
..
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 00:10
خدایا... چه حکمتی در کار توست که یکی زندگی را از نو شروع می کند و دیگری زیر خاک خوابیده است و دیگری در ناهشیاری به سر می برد خدایا... چه حمکتی در کار توست که مادری از مرگ فرزندش می نالد و مادری از دوری فرزند و دیگری از بی خبری فرزندش می نالد خدایا... من نمی دانم چه حکمتی در کار توست... الهام به انتظار خواهم نشینم تا...
-
...
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 23:37
خدایا همه چی به قدرت تو میشه خدایا همه نیاز مند رحمت تو هستیم خدایا تو به جونی آن دختر معصوم رحم کن خدایا تو جونیش رو رحم کن خدایا به دل کباب مادرش رحم کن خدایا به ضجه های مادر بزرگش رحم کن خدایا به گریه ای بی صدای یک پدر رحم کن خدایا تو به کمر خمیده ای یک برادر رحم کن خدایا تو به آن مردم نشسته دست به دعا رحم کن خدایا...
-
شریکم باش...
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 02:04
شریک سقف من نیستی ،بذار همسایه باشیم و فقط یک دونه دیوارو شریکم باش... شریکم باش شریک عمر من نیستی ،بیا هم لحظه باشیم وهمین یک لحظه دیدارو شریکم باش... شریکم باش فقط در حد یک لبخند لبت رو قسمت من کن ،اگه خورشید من نیستی بیا و شمع و روشن کن تمنای شرابم نیست،یه جرعه آب شریکم باش . کنار چشمه رویا یه لحظه خواب شریکم باش...
-
تولدم...
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 22:29
روز تولدم مبارک...
-
پرواز...
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 23:51
کاش می شد لحظه ای پرواز کرد حرفهای تازه را آغاز کرد کاش می شد خالی از تشویش بود برگ سبزی تحفه درویش بود کاش تا هر دلی می گرفت و می شکست عشق می آمد و کنارش می نشست کاش می شد با هر دلی پیوند داشت هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
-
شعرم...
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 01:42
جا مانده در حوالی شعرم صدای تو چیزی نمانده است بگویم برای تو پایان دفترغزلم مرگ شعر نیست سرشارم از حقیقت بی انتهای تو تقدیمتان تمامی این شعرهای سبز شاعرشدم که واژه بریزم به پای تو روح همیشه بسته من را ورق بزن شاید دوباره گل کند ازدستهای تو این دفتراز خیال تو لبریزشعر شد با من بمان که باز بگیرد هوای تو
-
برای دوست...
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 01:35
برای دوستی که چند روز پیام خصوصی میده و من رو به آرامش دعوت میکنه ولی دوست من ... من نه عاشقم و نه کسی رو دوست دارم و نه کسی رو از دست دادم من با این نوشته ها خودم رو پیدا می کنم این نوشته ها رو دوست دارم به خاطر همین می نویسم و می زارم و همه اشون رو به شمع وجود تقدیم می کنم در این همین حد و بس. در ضمن خوشحالم که ما...
-
بهاران
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 13:54
بهاران را باور کن با همین دست تهی، روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد. خاک، جان یافته است. تو چرا سنگ شدی؟ تو چرا این همه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجرهها را ... و بهاران را باور کن ! فریدون مشیری
-
سال نو مبارک
یکشنبه 1 فروردینماه سال 1389 12:41
میان بقچه زمین همیشه یک صدای خوب، یک طلوع تازه ست که دست های بخت هر درخت و چشم های هر پرنده مهاجر در انتظار اوست و دیدنش، اگر چه باهار و بارها ولی درست مثل خنده ای دوباره تازه ست... و راه او ، در امتدادراه سبزجویبار درون قلب دانه ی به زیر خاک کنار من،کنار تو، و نام او: بهار... نوشته: سال بسیار خوبی برای تمامی ایرانیان...
-
امروز...
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1388 23:39
امروز روز مرگ من است،مرگ احساسم،مرگ عاطفه هایم امروز او می رود و مرا با یک دنیا غم بر جا می گذارد او می رود بی آنکه بداند تا حد پرستش دوستش دارم...
-
اشک من...
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1388 15:10
صدای اشک من ناقوس مرگ است کتاب عشق من تنها سه برگ است یکی برگ فراق و درد اسیری یکی رسوایی و درد فقیری یکی دیگر نگویم آیا ندیدی ! ؟ همان برگ تار نا امیدی
-
صدایم کن...
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 15:21
صدایم کن تا امان یابد عابری خسته در شب باران صدایم کن تا ببالم من در سحر گاهان با سپیداران از آن سوی خورشید از آن سمت دریا صدایم کن تو لبخند صبحی پس از شام یلدا از این تیرگیها رهایم کن سکوت صبح شقایقها را در این ویرانی تو می دانی غم پنهان نگاه مارا در این حیرانی تو می دانی
-
برگرد...
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 00:24
هق هق تلخمو بشنو توی کوچه های خلوت این خود عشق عزیزم نه بهانه س نه یه عادت غصه هامو به تو گفتم اما چی از تو شنوفتم یه نفس همنفسم باش نذار از نفس بیفتم گریه هامو تو ندیدی هر چی گفتم تو نشنیدی من کدوم عهدو شکستم که از عشق من بریدی وقتی نیستی حتی خورشیدمیشه مثل لحظه هات زد با توام آهای مسافر با همین ترانه برگرد
-
من صبورم...
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 00:21
من صبورم اما بخدا دست خودم نیست اگر می رنجم یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم من صبورم اما چقدر با همه عاشقیم محزونم و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمونم من صبورم اما بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند...
-
باز باران...
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 16:30
باز باران بی ترانه باز باران ,با تمام بی کسی های شبانه می خورد بر مرد تنها ,می چکد بر فرش خانه باز می اید صدای چک چک غم...باز ماتم من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده نمی دانم...نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست؟؟؟؟ نمی فهمم, چرا مردم نمی فهمند که ان کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد کجای ذلتش زیباست؟؟؟ نمی...
-
چه کنم...
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 01:33
خسته ام گوشه نشینم چه کنم ز فراغ تو غمگینم چه کنم با تو بودن شده اندیشه من بی تو تنهای زمینم چه کنم بی تو من مثل کویرم چه کنم تو بیا چون که بدون تو هنوز من به دست غم اسیرم کنم
-
عید قربان
شنبه 7 آذرماه سال 1388 21:07
عید سعید قربان رو به همگی دوستان گلم تبریک عرض می کنم. امیدوارم روزهای خوب و پر از شادی داشته باشین.