صدایم کن...

  

  

 

 

صدایم کن تا امان یابد عابری خسته در شب باران
صدایم کن تا ببالم من در سحر گاهان با سپیداران
از آن سوی خورشید از آن سمت دریا صدایم کن
تو لبخند صبحی پس از شام یلدا از این تیرگیها رهایم کن
سکوت صبح شقایقها را در این ویرانی تو می دانی
غم پنهان نگاه مارا در این حیرانی تو می دانی 
 

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
شاگرد تنبل جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:55 ب.ظ http://www.bo3e.blogsky.com/

سلام خوبی؟ چه خبر؟
ممنون که به شاگرد تنبلت سر زدی
وب فقط خودم آپ میکنم
هنوز شاگردت اینقدر تنبل نشده

آپتم خیلی زیبا بود
موفق باشی
فعلا بابای

وحید گلپا جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ http://www.vahidgolpa.blogsky.com

عالی بود
دمت گرم

نازلی شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام
چه شعر قشنگی . موفق باشید.

بهنوش شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ http://hasratedidar.blogsky.com

سلام عزیزم خوبی؟
خیلی زیبا بود مثل همیشه سبز باشی گل من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد