چقدر تنهایم...
چقدر تنهایم!
دلم به خاطر تو سخت مینالد از اندوه
بخاطرت هست چگونه قهر کردی و رفتی
چقدر بلور چشمانت
پر از ستیزه و اشک و توهّم بود
تنت چو بید می لرزید
و دستهایت به دلتنگی
بافه های هوا را غمگنانه می قاپید
چگونه آن لب شیرین که در گذشته دور
نوای عاشقی آموخت
کلام تلخ سرود
و من چو کنده بیدی
کنار باغچه افتاده ام